بسیاری از مدیرها فکر می‌کنن اگر بهترین نرم‌افزارها، شیک‌ترین دفتر و دقیق‌ترین استراتژی‌ها رو داشته باشن، موفقیت‌شون تقریباً تضمینه. اما اشتباه دقیقاً همین‌جاست. اگر فرهنگ سازمانت، یعنی شخصیت واقعی‌ش، روی دروغ، پنهان‌کاری، گزارش‌سازی و «فقط یه‌جوری از سرمون باز کنیم» بنا شده باشه، بهترین استراتژی دنیا رو هم که داشته باشی، آخرش همین سازمان به خودت خیانت می‌کنه؛
چون ذاتش خرابه. سازمانی که توی DNAش فرار از مسئولیت و رفع‌تکلیف نوشته شده، هر نقشه راهی رو تبدیل می‌کنه به یک نمایش قشنگ روی کاغذ و یک فاجعه توی عمل. استراتژی شاید روی اسلاید و پی‌دی‌اف راه رو نشون بده، اما این فرهنگه که تصمیم می‌گیره اون راه واقعاً طی بشه یا نه. اگر فرهنگ، فرهنگِ تعارف، رودربایستی، مچ‌گیری و انداختن تقصیر گردن بقیه باشه، هیچ‌کس دلش با استراتژی همراه نمی‌شه؛ همه فقط سعی می‌کنن زنده بمونن، نه این‌که چیزی بسازن. برعکس، وقتی فرهنگ سالم باشه – حتی با ابزار معمولی و دفتر ساده – یک استراتژی متوسط هم می‌تونه نتیجه بده؛ چون آدم‌ها راست می‌گن، مشکل رو پنهان نمی‌کنن و به‌جای فرار از مسئولیت، واقعاً پای کار می‌ایستن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *