هوش هیجانی در سازمان یکی از مهمترین فاکتورهایی است که مدیران حرفهای هنگام استخدام کارمندان به آن توجه میکنند. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، باانگیزه و تلاشگر هستند و درک درستی از مسائل مختلف دارند. احتمال موفقیت این افراد در زندگی شخصی و کاری بیشتر از دیگران است. ویژگیهای بالقوه کارمندان دارای EQ باعث شده مدیران تمایل بیشتری برای جذب آنها داشته باشند و برنامههایی برای تقویت این هوش در سازمان بچینند.
در این مقاله بررسی میکنیم هوش هیجانی در سازمان چیست و حضور کارمندان دارای EQ بالا چه مزیتهایی برای سازمان دارد. در نهایت هم روشهایی برای تقویت هوش هیجانی بین کارمندان سازمان ارائه خواهیم داد.
هوش هیجانی در سازمان چیست؟
به طور کلی تعریف هوش هیجانی توانمندی شناخت، درک و کنترل احساسات و رفتار خود و درک احساسات دیگران است. کارمندانی که سطح این هوش در آنها بالاست، میتوانند احساسات خودشان و اطرافیانشان را درک کنند و رفتارشان را با توجه به احساساتی که در لحظه وجود دارد، مدیریت کنند. این افراد عملکرد خوبی در مدیریت شرایط مختلف دارند.
ارتباط میان کارمندان در سازمان، چه کاری باشد و چه دوستانه، اهمیت بسیاری دارد. زمانی که کارمندان هوش هیجانی بالایی دارند، این ارتباط به اوج موفقیت و بلوغ میرسد، در نتیجه وضعیت روانی، رضایت، صمیمیت و حس خوب کارمندان در سازمان بیشتر میشود و به دنبال آن هم عملکردشان افزایش پیدا میکند.
دانشمندان معتقدند که بخشی از مغز، مسئول مدیریت هوش هیجانی و اجتماعی انسانهاست. آناتومی این بخش از مغز، دیرتر از سایر قسمتها به تکامل میرسد. تجربه زیسته روی تکامل این بخش از مغز تأثیر دارد. به همین دلیل است که ما در هر سنی که باشیم، میتوانیم مهارتهای مربوط به هوش هیجانی را یاد بگیریم و این نوع هوش را در خود تقویت کنیم.
چرا کارمندان به هوش هیجانی نیاز دارند؟
هوش هیجاتی کارمندان در سازمان، بیشتر از اینکه یک مزیت باشد، ضرورت است. در محل کار، شما با افراد زیادی آشنا میشوید که چیزی از سبک زندگی، فرهنگ و تجربههایشان نمیدانید، اما باید با آنها ارتباط برقرار کنید. اگر هوش هیجانی و اجتماعی بالایی داشته باشید، برقراری این ارتباط برایتان سادهتر میشود. در این حالت شما میتوانید با افراد مختلف تعامل داشته باشید، کار گروهی انجام دهید و بدون اینکه درگیر تفاوتها شوید، کارهایی که باید را برای رسیدن به هدف مشترک انجام بدهید.
۱۰ ویژگی کارمندان دارای هوش هیجانی بالا
افراد دارای هوش هیجانی بالا ترکیبی از مهارتهای درون فردی و بین فردی را دارند. در ادامه به مهمترین ویژگیهای این افراد اشاره میکنیم.
• نقاط ضعف و قوت خود را میشناسند.
• وظیفهشناس هستند و مطابق با قوانین سازمانی رفتار میکنند.
• منظم و ساختارمند هستند و روی انجام درست وظایف و تحویل کارها در موعد مقرر حساسند.
• انعطافپذیر هستند و با شرایط و افراد دیگر به شکل موثر سازگار میشوند. (این ویژگی به معنی تسلیم بودن در برابر تمام وقایع و بادی به هر جهت بودن نیست).
• به جای اینکه اجازه بدهند احساسات و واکنشهای لحظهای آنها را کنترل کند، افکارشان را مدیریت میکنند و واکنش درست نشان میدهند.
• با انگیزه درونی کار میکنند و لزوما به دنبال به دست آوردن تایید و تشویق دیگران نیستند.
• احساسات دیگران را درک میکنند و میتوانند با آنها همدلی کنند.
• میتوانند ارتباط موثری برقرار کنند.
• در جلب اعتماد دیگران موفق هستند و معمولا مورد احترام اطرافیان قرار میگیرند.
• در روابط خود به دنبال حیله، دو رویی و نیرنگ نیستند و به دوستانشان بیدریغ کمک میکنند.
مزایای بالا بودن هوش هیجانی کارمندان چیست؟
بالا بودن هوش اجتماعی و هیجانی کارمندان به معنی ارتقای ارتباطات و تعاملی است که با یکدیگر دارند. این مسئله، مزیتهای زیادی دارد و اگر بخواهیم همه آنها را نام ببریم، این مقاله تا بینهایت ادامه پیدا میکند! به همین دلیل به صحبت درباره چند مورد از مهمترین مزیتهای EQ کارمندان بسنده میکنیم.
احساسات منفی و تنشها شناخته و مدیریت میشوند، در نتیجه سطح استرس در محیط کار کاهش پیدا میکند.
- کارمندان برای ارتقای شغلی و فعالیت در سطوح بالاتر آماده هستند.
- انتقاد سازنده به عنوان بخشی از فرهنگ سازمانی شناخته میشود و همه افراد از آن استقبال میکنند.
- سطح و کیفیت ارتباطات درون سازمانی بهتر میشود و کارمندان میتوانند در موقعیتهای سخت به هم کمک کنند.
- محیط کار به یک فضای مثبت تبدیل میشود.
- تحمل شرایط سخت و بحرانی سادهتر میشود.
- کارمندان، تغییراتی که مدیران ایجاد میکنند یا به واسطه شرایط ایجاد میشود را راحتتر میپذیرند.
- بحث و چالشهای بین کارمندان به حداقل میرسد و زمان آنها را برای حل حواشی و اختلافات جزئی هدر نمیرود.
- انسجام و همدلی اعضای تیمهای مختلف در سازمان افزایش پیدا میکند.
- کارمندان، مشتریان را بهتر درک میکنند و میتوانند بهترین خدمات را به آنها ارائه بدهند.
- هرکدام از کارکنان، وابسته به رتبهای که در سلسله مراتب مدیریتی سازمان داردند، میتوانند امور یا افراد زیردستشان را بهتر کنترل کنند.
- خلاقیت فردی و جمعی در سازمان افزایش پیدا میکند.
چرا مدیران ترجیح میدهند نیروهای دارای EQ بالا را استخدام کنند؟
تحقیقی که روی بیش از ۲۶۰۰ مدیر فعال در حوزه استخدام نیروی انسانی انجام شد، نشان داد ۷۱ درصد از این افراد ترجیح میدهند کارمندی که استخدام میکنند EQ بالاتری نسبت به IQ داشته باشد. البته این موضوع بدان معنا نیست که IQ اهمیتی ندارد و هوش هیجانی مهمتر است، هرکدام از این هوشها در جایگاه خود کاربردی هستند. نتیجه این تحقیق اهمیت EQ را مشخص میکند.
در ادامه به علتهایی که مدیران به هوش هیجانی در سازمان اهمیت میدهند، اشاره میکنیم.
- زمانی که فشار کاری و استرس زیاد است، آرامش خود را حفظ میکنند.
- بیشتر از اینکه صحبت کنند، فعال و با دقت گوش میدهند.
- میتوانند تصمیمات درستی بگیرند.
- احساساتشان را کنترل میکنند و به جای نشان دادن واکنشهای شدید، منطقی صحبت میکنند تا مشکل حل شود.
- همدل هستند و میتوانند در محیط کار ارتباط درستی با دیگران برقرار کنند.
- مسئولیت پذیر هستند و میتوانند به عنوان سرپرست تیم در سازمان کار کنند.
مهارتهای کاربردی در هوش هیجانی
هوش اجتماعی یا هیجانی، یک مهارت مثل خواندن یا نوشتن نیست که با کمی تکرار و تمرین بتوانید آن را یاد بگیرید. این مفهوم را میتوان به یک ساز موسیقی تشبیه کرد؛ شما برای اینکه بتوانید خوب ساز بزنید، باید مهارتهای مختلفی مثل دست گرفتن ساز و قرار دادن انگشتها در جای درست، نت خوانی، ریتمشناسی و تئوری موسیقی را بدانید.
برای استفاده درست از هوش هیجانی در محل کار هم به مهارتهای مختلفی نیاز دارید که باید آنها را با تکرار و تمرین یاد بگیرید. در ادامه مهارتهای تأثیرگذار در تقویت هوش هیجانی کارمندان را مورد بررسی قرار میدهیم.
۱. خودآگاهی
پیش نیاز درک احساسات دیگران و نشان دادن واکنش درست در برابر آنها، خودآگاهی است. خودآگاهی یعنی تشخیص بدهید در هر لحظه چه احساسی دارید. گاهی اوقات ممکن است در برابر اتفاقات یا افراد، واکنشهای ناخودآگاه نشان بدهید. در خودآگاهی باید تشخیص بدهید که چه احساسی باعث شد چنین واکنشی نشان بدهید و آیا شیوه بروز این احساس درست بود یا خیر.
۲.خود مدیریتی
شناختن هر حسی که در لحظه دارید، اهمیت بسیاری دارد. اما نباید اجازه بدهید این حسها، ذهن و واکنشهای شما را کنترل کنند. خود مدیریتی همچنین به شما کمک میکند در برابر تغییرات، تعارضات و چالشهای محل کارتان منعطف باشید و واکنشی منطقی نشان بدهید. شما با هوش هیجانی تشخیص میدهید که چه رفتاری باید داشته باشید و با خود مدیریتی میتوانید این رفتار را انجام بدهید.
۳. همدلی
بعد از خودآگاهی و خود مدیریتی، توانایی درک احساسات دیگران و کمک به آنها برای مدیریت احساساتشان را به دست میآورید. شما با همدلی تشخیص میدهید هرکدام از همکارانتان در هر لحظه چه احساسی دارند، در برابر آنها باید چه واکنشی داشته باشید و چطور میتوانید به آنها کمک کنید.
۴. مهارتهای اجتماعی و مدیریت روابط
بعد از اینکه احساسات دیگران را درک کردید، یعنی آنها را تاحدی شناختهاید. اکنون باید از این اطلاعات استفاده کنید تا رابطه موثری با آنها بسازید. بیایید با ذکر یک مثال این مسئله را بیشتر توضیح بدهیم.
تصور کنید یکی از همکارانتان بعد از بحث سنگین با مدیر به اتاق کار برمیگردد. شما متوجه حال آشفته او میشوید و به صرف چای دعوتش میکنید. هنگام نوشیدن چای، او شروع به صحبت میکند و درباره مشکلی که پیش آمده، با شما حرف میزند.
با این کار، شما متوجه میشوید که این فرد دوست دارد وقتی مشکلی دارد، با کسی درباره آن صحبت کند. بنابراین دفعه بعد که همکارتان مشکلی داشت، میدانید که باید او را به کمی استراحت دعوت کنید و بدون قضاوت و نصیحت به حرفهایش گوش بدهید. همین رفتار ساده، شما را به یک فرد ارزشمند برای همکارتان تبدیل میکند.
روشهای تقویت هوش هیجانی در سازمان
تقویت هوش هیجانی و هوش مالی کار سختی نیست و به تمرینات آگاهانه نیاز دارد. زمانی که مدیر و کارمندان یک سازمان برای تقویت EQ سازمانی تلاش میکنند، روابط بهتری برقرار میشود و همه اعضا با درک احساسات خود و همکارانشان کار میکنند. نتیجه این موضوع ایجاد محیط کاری سالم و پویا است. در ادامه به ۵ روش تقویت هوش هیجانی در سازمان اشاره میکنیم.
1. دیگران را تشویق کنید
تحسین دیگران به شما یاد میدهد آنها را به شیوهای موثر درک کنید و با آنها همدلی داشته باشید. تشویق کارمندان بعد از پروژههای موفق یا اقدامات مثبتی که برای سازمان انجام میدهند، مزیتهای بسیاری دارد. گاهی این تشویقها از سوی مدیریت انجام میشود و گاهی همکاران کارمند موفق را تحسین میکنند. در هر صورت این کار نتایج مثبتی برای همه اعضای سازمان به دنبال دارد.
2. انتقادپذیر باشید
انتقاد در ذهن ما مفهومی منفی دارد و کمتر کسی به جنبه مثبت آن توجه میکند. انتقادپذیری هوش هیجانی در سازمان را تقویت میکند و باعث میشود افراد به نقاط ضعفشان آگاه شوند. البته بیان انتقاد شیوه درست هم اهمیت بسیاری دارد. انتقاداتی که از سر کینهتوزی باشد یا مخاطب نخواهد آن را بشنود، نتیجهای جز از بین رفتن صمیمیت در روابط به دنبال ندارد.
3. به زبان بدن توجه کنید
افراد دارای هوش هیجانی بالا برای درک احساسات دیگران نیازی به گفتگو ندارند. به عنوان مثال زمانی که یکی از همکاران شما پرانرژیتر از همیشه وارد سازمان میشود، متوجه خواهید شد که روز خوبی داشته و اتفاق خوبی برایش رخ داده است. در نتیجه میتوانید با او همدلی کنید و در شادیهایش سهیم باشید.
4. خود را به جای دیگران بگذارید
زمانی که با دیگران اختلاف نظر دارید، به جای مقاومت و تلاش برای اینکه حرف خودتان را به کرسی بنشانید، از دید مخاطبتان به مسئله نگاه کنید. به این فکر کنید که دیدگاه مخاطب بخاطر باورها، اولویتها، نیازها و احساساتش با شما متفاوت است. زمانی که متوجه این موضوع میشوید، او را درک میکنید و میتوانید متقاعدش کنید یا نظرش را بپذیرید.
5. احساساتتان را بیان کنید
اینکه بدانید خودتان در لحظه چه احساسی دارید، یکی از بهترین تمرینات برای تقویت هوش هیجانی در سازمان یا خانه است. مسیر درک و همدلی با دیگران از درک و شناخت خود فرد آغاز میشود. منظور از ابراز احساسات این نیست که وقتی ناراحت هستید، این موضوع را فریاد بزنید؛ همین که بدانید ناراحت هستید و برای بهتر شدن حال خودتان کاری انجام دهید یا احساساتی که دارید را بنویسید، یعنی حس خود را درک کرده و آن را بیان کردهاید.
البته گاهی اوقات هم لازم است احساسی که دارید را به دیگران اعلام کنید. با این کار دیگران شما را درک میکنند و رفتاری متناسب با حالتان خواهند داشت. اجازه بدهید با ذکر یک مثال اهمیت بیان احساسات را بیشتر مشخص کنیم.تصور کنید بخاطر اتفاقی در سازمان عصبانی هستید. در حالت اول این موضوع را به همکارانتان میگویید. آنها شما را درک میکنند و فضایی برای آرام شدن در اختیارتان قرار خواهند داد.
در حالت دوم این موضوع را مطرح نمیکنید و همکارانتان هم بیخبر از احساسی که دارید درباره مسئلهای که در آن لحظه اهمیتی برایتان ندارد، با شما صحبت میکنند. ممکن است به یکباره از کوره در بروید و چیزی که نباید به مخاطبتان بگویید و او را آزرده کنید؛ فقط به این خاطر که او نمیدانست شما عصبانی هستید و بدون درک احساساتتان با شما صحبت کرده بود!
نشانههایی که به شما میگوید باید هوش هیجانی کارمندانتان را تقویت کنید
بسیاری از مدیران هنوز اهمیت EQ کارمندان را درک نکردهاند. آنها با مشکلات حاصل از پایین بودن هوش اجتماعی در سازمانشان دست و پنجه نرم میکنند، اما نمیدانند علت این مشکلات چیست و راهکاری هم برایشان ندارند.
اگر نشانههایی که در ادامه نام میبریم را در سازمانتان میبینید، به این معنی است که باید برای تقویت هوش هیجانی کارمندانتان قدمی بردارید یا افرادی با EQ بالا را به سازمان اضافه کنید.
1) بین کارمندان یا کارمندان و مدیران، تعارضهای شدیدی وجود دارد که حل نمیشود.
افرادی که در یک سازمان کار میکنند، تفاوتهای بسیاری با یکدیگر دارند. اگر این اختلافات جزئی حل نشوند، به تعارضهای بزرگی تبدیل میشوند که عملکرد فرد و سازمان را تحت تأثیر قرار میدهند.
به عنوان مثال تصور کنید من و شما به عنوان مدیر فروش سازمان فعالیت میکنیم و هرکدام از ما، با توجه به تجربهها و دانشی که داریم، استراتژی فروش منحصر به فردی برای سازمان میچینیم. اگر EQ بالا باشد، هرکدام از ما استراتژی خود را برای دیگری توضیح میدهد. در نهایت باهم به توافق میرسیم و استراتژی فروشی میچینیم که با نظر هر دوی ما سازگار باشد.
در مقابل اگر هوش اجتماعی پایینی داشته باشیم، تلاش میکنیم حرف خودمان را به کرسی بنشانیم و استراتژی خودمان را به مدیران بالارده ارائه کنیم. در نتیجه به تعارض میرسیم و نمیتوانیم همکاری موفقی داشته باشیم.
2) اعضای سازمان رفتارشان را مدیریت نمیکنند
اگر کارمندان ندانند در هر لحظه چه احساسی دارند، چطور باید آن را بروز بدهند و درستترین واکنشی که باید در لحظه داشته باشند، چیست، نشان میدهد EQ پایینی دارند. اگر تصور میکنید کارمندهای شما در برابر موقعیتهای مختلف، واکنشهای هیجانی نشان میدهند یا نمیتوانند خودشان را کنترل کنند، باید برای آموزش هوش هیجانی برنامهریزی کنید.
3) خلاقیت و کار تیمی در سازمان به حداقل میرسد
افرادی که هوش هیجانی بالایی ندارند، نمیتوانند تشخیص بدهند که در لحظه چه کاری باید انجام شود. آنها نمیدانند در تیم چه جایگاهی دارند و چطور باید با دیگران همکاری داشته باشند تا به هدف تعیین شده برسند.
افراد دارای EQ پایین، همیشه منتظر میمانند تا یک مقام بالاتر آنها را در یک تیم قرار دهد و آنچه باید انجام شود را به آنها دیکته کند. آنها هیچوقت یک ذره کمتر یا یک ذره بیشتر از کاری که باید، انجام نمیدهند.
4) کارمندان موقعیت سازمان و جایگاهی که در سازمان دارند را نمیشناسند
کارمندانی که هوش هیجانی بالایی دارند، از همان ابتدای فعالیت در سازمان، جایگاه مشخصی برای خودشان در نظر میگیرند و حد و مرز مشخصی تعیین میکنند. آنها در هر لحظه تشخیص میدهند که سازمان در چه موقعیتی قرار دارد و واکنشی متناسب نشان میدهند. همچنین میدانند با هرکدام از اعضا چه نوع رابطهای دارند و چطور باید این رابطه را به بهترین شکل مدیریت کنند.
افرادی که EQ بالایی ندارند، تصور میکنند باید در هر موقعیتی پر انرژی و پر انگیزه باشند تا کارمند خوبی به نظر برسند یا برای اینکه ارتباط موثری با دیگران برقرار کنند، باید گرم و صمیمی برخورد کنند. آنها در برقراری ارتباطهای کاری، به جایگاه خود و طرف مقابلشان دقت نمیکنند.
کلام آخر، مدیر اولین عضوی است که باید هوش هیجانی بالایی داشته باشد.
هوش هیجانی مهارتی است که میتوان آن را یاد گرفت و یاد داد؛ بنابراین اگر شخصی با هوش هیجانی بالا متولد نشده باشد، میتواند با تمرین آن را تقویت کند. زمانی که مدیر یک سازمان ویژگی خوب یا بدی را داشته باشد، میتواند آن ویژگی را در سازمان منتشر کند و کارمندانی با همان ویژگی داشته باشد. برخی از مدیران این کار را آگاهانه انجام میدهند و ویژگیهایشان را به کارمندانشان هم آموزش میدهند.
برخی دیگر به صورت ناخودآگاه ویژگیهای خودشان را در سازمان منتشر میکنند، اما نمیدانند چرا کارمندان رفتاری مشابه خودشان نشان میدهند. مدیرانی که هوش هیجانی بالایی دارند و برای تقویت آن تمرین میکنند، در درک کارمندان موفق هستند. آنها میدانند از چه روشهایی میتوانند هوش هیجانی سازمانشان را افزایش دهند و چطور با استفاده از این نوع هوش، بازدهی و عملکرد سازمان را ارتقا دهند.