هوش هیجانی در مدیریت هم مانند سایر جنبههای زندگی اهمیت دارد. مدیریت ابعاد مختلفی دارد و روانشناسی یکی از مهمترین ابعاد آن است. کارمندان و مدیر با افکار، باورها، استعدادها، احساسات و هر آنچه در وجودشان قرار دارد وارد سازمان میشوند. پس برای موفقیت باید به همه ابعاد وجودی و شخصیت آنها بها داد، این بها دادن گاهی به اندازه شناخت یک استعداد یا توانمندی و استفاده از آن ساده است.
هوش هیجانی توانمندی است که مزیتهای بسیاری برای مدیر و کارمندان سازمان دارد. زمانی که مدیر درجه بالایی از EQ داشته باشد، درک درستی از تمام جنبههای شخصیت کارکنان و احساسات آنها و جنبههای مختلف کار به دست میآورد؛ بنابراین بهتر میتواند سازمان را مدیریت کند. در این مقاله با این نوع هوش آشنا خواهید شد و روشهایی برای تقویت آن در مدیریت را یاد میگیرید.
هوش هیجانی در مدیریت چیست؟
هوش هیجانی (Emotional Intelligence) که با نماد EQ شناخته میشود، به توانمندی فرد در مدیریت احساسات و رفتار خود و درک احساسات دیگران برمیگردد. مدیرانی که هوش هیجانی بالایی دارند، میتوانند احساساتی که خود و اطرافیانشان در لحظه دارند را درک کنند و متناسب با این احساسات واکنش نشان دهند.
به عنوان مثال یک مدیر دارای EQ بالا میداند زمانی که کارمند بخاطر شکست پروژه مضطرب و آشفته است، نباید او را توبیخ کند و واکنشی از سر عصبانیت نشان دهد. او میداند در آن لحظه باید با کارمند همدلی کند و به او کمک کند تا پروژه را به روال عادی برگرداند. در مقابل مدیری که هوش هیجانی بالایی ندارد، به احساسات و اضطراب کارمند توجهی ندارد و فقط روی شکست پروژه متمرکز است. این مدیر با توبیخ کارمند اضطراب او را بیشتر میکند. در نتیجه اوضاع از چیزی که هست، بدتر میشود. برای آشنایی بیشتر با اینکه هوش هیجانی چیست مقاله دیگر ما در این رابطه را حتما بخوانید.
ویژگیهای مدیران دارای هوش هیجانی بالا
با شناخت ویژگیهای هوش هیجانی در مدیریت میتوانید آنها را در خود تقویت کنید و متوجه شوید میزان EQ شما در مدیریت سازمان چقدر است.
خود آگاهی
افراد دارای هوش هیجانی بالا یا نسبت به خودشان شناخت کافی دارند یا در مسیر خودشناسی هستند. آنها میدانند در چه مسائلی توانمند هستند و در چه مواردی ضعیفتر عمل میکنند. بنابراین تلاش میکنند نقاط قوتشان را تقویت کنند و ضعفهایشان را بپذیرند و برای بهبود آنها تلاش کنند.
این افراد نسبت به انتقاد ناراحت نمیشوند. حتی اگر انتقاد به شیوه درستی مطرح نشده باشد، از طرف مقابل برای مدت طولانی آزرده نمیشوند؛ به جای آن بررسی میکنند تا اگر آنچه مخاطب گفته به جا است، خودشان را اصلاح کنند.
خود کنترلی
مدیران دارای هوش هیجانی بالا میدانند نمیتوانند شرایط بیرونی را کنترل کنند، اما توانایی کنترل خودشان و واکنشی که نسبت به شرایط بیرونی نشان میدهند را دارند. بنابراین به جای نشان دادن واکنش ناشی از احساسات شدید و گذرا، منطقی فکر میکنند و واکنش درست نشان میدهند.
انگیزش درونی
مدیرانی که هوش هیجانی بالا دارند، برای رضایت دیگران و به دست آوردن تایید آنها کار نمیکنند. آنها ارزشها و اهداف درونی دارند و بخاطر پیشرفت خودشان کار انجام میدهند. بنابراین اگر هیچکس هم آنها را تایید یا تشویق نکند، باز هم به مسیری که میدانند درست است، ادامه میدهند و سازمان را در مسیر صحیح هدایت میکنند.
همدلی
همدلی با همدردی متفاوت است. همدلی یعنی احساسی که مخاطب دارد را درک کنید. گاهی اوقات نیازی نیست کاری برای بهتر شدن حال مخاطبتان انجام بدهید، فقط کافی است کنارش بنشینید، دستش را بگیرید و کنارش حضور داشته باشید. همدردی یعنی تلاش کنید احساس بد طرف مقابل را از بین ببرید، چون بخاطر احساس ناراحتی او معذب هستید.
افراد همدرد معمولا کارهای اشتباهی مثل نصیحت کردن، کوچک شمردن مشکل مخاطب و صحبت از مشکلات بزرگتر خودشان انجام میدهند، اما افراد همدل چیزی نمیگویند و فقط احساسی که طرف مقابلشان دارد را میفهمند و با او همراه میشوند. آنها لزوما به دنبال از بین بردن احساس بد نیستند، فقط میخواهند طرف مقابلشان احساس کند کسی او را درک میکند و تنها نیست. افراد همدل اقداماتی انجام میدهند که میدانند به نفع طرف مقابل است و واقعا به او کمک میکند.
یکی از مشهورترین مثالهای رهبر همدل، رابرت کندی، یکی از سیاستمداران پیشین آمریکاست. او با درک رنجهایی که آمریکاییهای سیاهپوست و آفریقاییتبار میکشیدند، اولویتهای سیاسی خود را تغییر داد. همدلی او با این افراد باعث شد شرایط زندگی آنها در آمریکا مطلوبتر شود و بخشی از مشکلاتشان حل شود. اگر کندی فردی همدرد بود، فقط بابت مشکلات سیاهپوستها اظهار تأسف میکرد و اقدام مفیدی برای حل مشکلات آنها انجام نمیداد.
مهارت های بین فردی
هوش هیجانی در مدیریت مهارتهای بین فردی مختلف را افزایش میدهد. مدیرانی که EQ بالایی دارند، در شبکهسازی موفق عمل میکنند. آنها روابطی مستحکم و سالم میسازند که از دروغ و نیرنگ به دور است و بستری برد برد برای دو طرف فراهم میکند. روابط صحیحی که با هدف ایجاد ارزش افزوده برای طرفین شکل میگیرد، در موفقیت کاری تأثیر زیادی دارد.
قاطعیت در سازمان
مدیران دارای هوش هیجانی بالا افرادی قاطع و تأثیرگذار هستند. آنها بعد از تصمیم درست وارد اجرا میشوند، متعهد و مسئولیتپذیر هستند. مدیرانی که EQ بالایی دارند، در عین روابط صمیمانه با کارمندانشان، آنها را به خوبی مدیریت میکنند و اجازه سوء استفاده نمیدهند. قاطعیت در تصمیمگیری یکی از مهمترین مهارتهای مدیریتی در سازمان است.
چرا هوش هیجانی در مدیریت سازمان اهمیت دارد؟
اولین علت اهمیت هوش هیجانی در مدیریت، انتشار آن در محیط کار است. زمانی که مدیر هوش هیجانی بالایی داشته باشد، میتواند این ویژگی را در کارمندان خود نیز تقویت کند؛ در نتیجه عملکرد کارمندان بهتر میشود و محیط کاری سالم و صمیمی شکل میگیرد.
سایر علتهای اهمیت EQ در مدیریت عبارت است از:
- کمک به حفظ خونسردی در فشار کاری بالا و نشان دادن واکنش درست در مقابل کارمندان
- افزایش قدرت رهبری
- افزایش قدرت تصمیمگیری به خصوص در موقعیتهای تجاری حساس
- توانایی حل تعارضات در سازمان به شیوهای موثر
- افزایش انعطافپذیری نسبت به دیگران
مدیرانی که هوش هیجانی بالایی دارند دیکتاتور نیستند و نمیخواهند تحت هر شرایطی حرف، حرف خودشان باشد. آنها مشورت میکنند، به پیشنهادات دیگران گوش میدهند، شرایط را با منطق تحلیل میکنند و در نهایت بهترین تصمیم را میگیرند.
۵ روش افزایش هوش هیجانی در مدیریت
هوش هیجانی مهارتی است که میتوان آن را یاد گرفت. با انجام تمرینات تقویت EQ و تمرین درک احساسات خود و دیگران به صورت آگاهانه، هوش هیجانی ارتقا پیدا میکند. در نهایت سطح EQ به حدی میرسد که به صورت ناخودآگاه احساسات دیگران را درک میکنید و رفتاری درست با اعضای سازمان خود و افرادی که خارج از سازمان با آنها در ارتباط هستید، خواهید داشت.
در ادامه به ۵ تمرین کلیدی و ساده برای تقویت EQ در مدیریت اشاره میکنیم.
1. مکث کنید
پیش از واکنش نشان دادن و جواب دادن چند ثانیه مکث کنید. اجازه بدهید فوران احساساتی که در بدو رخ دادن یک اتفاق ایجاد میشود، از بین برود. بعد از آن میتوانید واکنشی منطقی و درست نسبت به شرایط نشان دهید.
2. به دیگران فعال گوش کنید
به کارمندانتان گوش دهید. ارتباط برقرار کردن با کارمندان و گوش دادن فعال به آنها مزیتهای بسیاری دارد. تقویت هوش هیجانی در مدیریت یکی از مزیتهای این کار است. زمانی که از شرایط یک کارمند آگاه باشید، هنگام واکنش نشان دادن در مقابل کارهای او هوشمندانهتر عمل میکنید و احساساتی که دارد را درک خواهید کرد. مثلا اگر یکی از کارمندان شما در هفته اخیر با مشکلی در منزل مواجه بوده، مسئولیتهای کمتری به او واگذار میکنید.
3. افکارتان را مدیریت کنید
افکارتان را مدیریت کنید. شما نمیتوانید اتفاقاتی که رخ میدهد و احساساتی که در لحظه دارید را انتخاب کنید، اما مدیریت افکارتان و اینکه اجازه ندهید بخاطر احساسات واکنش اشتباه نشان دهید، در اختیار شماست. برای این کار تنها کافی است افکارتان را مدیریت کنید.
به عنوان مثال اگر در یک پروژه اشتباهی رخ داده، به جای اینکه یک کارمند را مقصر بدانید، به این فکر کنید که شاید این اشتباه نتیجه ایراد در چند قسمت از سازمان بوده است. با این فکر به جای توبیخ کارمند به دنبال حل ایرادها و پیشگیری از تکرار دوباره این شرایط خواهید بود.
4. زبان بدن را یاد بگیرید
دیگران همیشه احساساتشان را بیان نمیکنند، اما زبان بدن افراد نشان میدهد در لحظه چه احساسی دارند. با شناخت زبان بدن، میتوانید دیگران را درک کنید و واکنش درستی نسبت به احساسات آنها نشان دهید. به عنوان مثال زمانی که یکی از کارمندان را به دفتر خود دعوت میکنید، او معمولا چیزی از احساساتش نمیگوید و منتظر میماند شما صحبت کنید. اما شما با خواندن زبان بدن او میتوانید متوجه شوید که در لحظه مضطرب است. بنابراین میتوانید با گرم کردن گفتگو یا تعارف کردن چای یا شیرینی فضای صمیمانهای ایجاد کنید و اضطرابش را از بین ببرید.
5. از عذرخواهی نترسید
تصور اشتباه اینکه مدیر اسطورهای است که هیچوقت اشتباه نمیکند و از هر خطایی به دور است، آسیبهای بسیاری به مدیر و اعضای سازمان وارد میکند. زمانی که اشتباه کردید، عذرخواهی کنید و اقدامی برای جبران آن انجام دهید. پذیرش اشتباه و جبران آن باید به فرهنگ در سازمان شما تبدیل شود و همه افراد بدون توجه به جایگاهی که در سازمان دارند، باید این کار را انجام دهند و مطابق فرهنگ سازمانی رفتار کنند.
عذرخواهی و پذیرش اشتباه نه تنها چیزی از ارزش شما کم نمیکند، بلکه احترام شما بین اعضای سازمان را افزایش میدهد و باعث میشود بیشتر به شما اعتماد داشته باشند. با عذرخواهی و پذیرش اشتباه، بهتر میتوانید افراد دیگر را درک کنید و آنها هم شما را درک خواهند کرد؛ زیرا میدانند از آنها جدا نیستید و خود را عضوی از سازمانتان میدانید.
کلام آخر؛ تقویت هوش هیجانی برای همه اعضای سازمان لازم است
بسیاری از افرادی که نام خود را در تاریخ ثبت کردهاند و به عنوان افراد موفق شناخته میشوند، هوش هیجانی بالایی داشتند. مارتین لوتر کینگ، وارن بافت و دیوید بکهام مثالهای افراد موفق دارای EQ بالا هستند. هوش هیجانی در مدیریت هم عملکرد مدیر را ارتقا میدهد و هم به او کمک میکند این هوش را در میان اعضای سازمانش تقویت کند. در سازمانهای موفق برنامههای آموزشی مستقیم و غیرمستقیم برای کارمندان وجود دارد که در آن روی توانمندیهای مختلفشان کار میشود.
بسیاری از مهارتهای تخصصی مدیریت کاربردی به هوش هیجانی افراد برمیگردد. در مرکز مدیریت کاربردی ایران این مهارتهای کلیدی آموزش داده میشوند و تمریناتی برای تقویت هوش هیجانی در مدیریت ارائه خواهد شد. با تقویت این هوش در کنار یادگیری سایر مهارتهای کاربردی مدیریت، به یک مدیر توانمند و موفق برای سازمانتان تبدیل خواهید شد.
اشتراکها: ماتریس آیزنهاور چیست؟ | ماتریس آیزنهاور برای مدیریت زمان
اشتراکها: اهمیت هوش هیجانی کارمندان در سازمان و تاثیر آن در استخدام